مشروح :
با اینکه با ظرفیتهای گشوده و ذهنهای سیال و روان زاده میشوند، ما به نام خلاقیت آنها را منجمد میکنیم و اتفاقا با نیت خیر که به قول کیستوفسکی گفت که جهنم پر است از افراد با نیت خیر. هیچ کس با نست بد کار نمیکند حتی تبهکاران هم نیتهایشان درست است. داعش هم نیتش خیر است. خیلی از ما خیر تر است حتی در مرز انتحار صداقت خودش را نشان میدهد. پس ببینید ، در آن تردید نکنید که نیتها خیر است اما همه مصیبتها از همین نیتها است که با نتایج وارونه.
هر چه کردند از علاج و از دوا گشت رنج افزون و حاجت ناروا
از هلیله قبض شد اطلاق رفت آب آتش را مدد شد همچو نفت
با نیت اینکه آتیش را خاموش کنیم ، آب میریزیم اما آب خاصیت چی را پیدا میکند؟ نفت.
حقیقتا ما در این چنین روزگارانی هستیم که به نام آموزش ، بچهها را از آموزش زده میکنیم. به نام تربیت آنها را بیتربیت میکنیم. به نام دین آنها را بی دین میکنیم.گویا کارخانهی وارونهسازی ما خوب مسیری را طی میکند که با وارونه نگری و وارونه روی ، ما نتایج کاملا وارونهای را به دست میآوریم و در این زمینه موفق هستیم.
یک فیلمی در خانه هنرمندان نشان دادند، این فیلم برای نقد بود و اهل هنر و فیلمسازان برای آموزش نقد کردن آنجا بودند. فیلم مستندی بود و اتفاقا فرانسوی-ایرانی بود. یک نفر رفت یک سری از ضعفهای فیلم را گفت و یکی دیگه رفت و دیگر ضعفهای فیلم را گفت و همه ایراد گرفتند اما یکی از کارگردانهای خیلی سختگیر آمد برای نقد فیلم.دیگران گفتند حتما این کارگردان ایرادهای سختی میگیرد چون افراد مبتدی ایراد گرفتند پس حتما این هم ایراد میگیرد. این کارگردان رفت بالا و گفت:دوستان این بهترین فیلمی بود که من تا به حال دیدم. همه تعجب کردند. گفت این فیلم یک الگوی تمام عیار که ما چطوری فیلم نسازیم و این همه آن چیزی که نباید بکار بگیریم در فیلم سازی استفاده کرده است.
یک نظام وارونهی تربیتی. این را از این جهت میگویم که برای خلاقیت امدهایم اما عنوان بحث ما مرگ خلاقیت در بستر آموزش خلاقیت. If you want to kill creative, teach it.خیلی خطرناک است. پاداش در مقابل چی؟ تهدید به وسیلهی پاداش. چگونه ما به نام تقویت، تضعیف بکنیم؟ شما ببینید وقتی میخواهیم یک چیزی را منع کنیم، چقدر ترویج پیدا میکند! وقتی میخواهیم چیزی را ترویج کنیم، کمرنگ و نابود میشود. یک نمونهش : چهارشنبه سوری. قبل از انقلاب، یک کوزه و بته و نیم ساعت وقت و پروندهش بسته میشد. الان یک ماه قبل از چهارشنبه سوری پیش زلزله یک ماه بعد پس زلزله، نیروی زمینی بسیج آماده، بیمارستانها آماده . آقا چه خبر است؟ چهارشنبه سوری است. یعنی اگر زمان آتش پرستان هم بود چنین جشن و سوری در برگزاری مراسم چهارشنبه سوری نمیگرفتند و هزاران مثال دیگر. به قول مولانا: منع خبر رغبت نیفزاید کیست؟
حالا این بحث من چه ارتباطی با خلاقیت دارد؟ اگر بچهی شما خلاق و یک کارهای خلاقانه انجام میدهد، به محض اینکه هوشیارش کنید به خلاقیت، خلاقیتش از بین میرود. مثلا : ماشاالله چقدر خلاقی بیا این هم جایزهت تموم شد. یا اگر یک بار دیگر این کار را انجام بدهی، بهت جایزه میدهم. یعنی هرچقدر شما ذهن بچه را از حالت غیر هوشیار به هوشیار برسانید، خلاقیت از بین میرود. کی از بین میرود؟ موقعی که هوشیار میشود. مثل بازی است. بازی (play) ، نه (Game). Play بسیار فرق بزرگی دارد با Game.
امروزه بچههای ما play نمیکنند از همون قنداق Game میکنند. Game یعنی بازی برنامهریزی شده و اون Game است که با بچه بازی میکند و این وارونی را در بازی هم داریم. از پیاژه سوال کردند که این همه میگویی بازی دنیای کودک، بهترین اسباب بازی برای بچه چه چیز است؟ گفت خاک و خمیر و گِل . گفتند چرا؟ پاسخشجالب بود گفت برای اینکه خاک شکلپذیرترین است. ولی اسباب بازی (Game) بچه را شکل میدهد و این خاک است که بچه به آن را شکل میدهد. شما بچهی 3،4 ماهه را هم توی خاک بگذاریش همین که دست و پا میزند شیارهایی ایجاد میکند یعنی مداخله کرده. لذا ما در حدیث هم داریم که پیامبر فرمود که خاک چراگاه کودکان است. چرا؟ چون خاک بی شکلترین است. خاک بی خاصیتترین است اما همهی خواص از خاک است. خاک پستترین چیز است اما همهی خلاقیتها از خاک است. اینکه اگر میخواهیم بچههایمان خلاق بشوند، نرویم سراغ Game .
فرق بین Play و Game : Play یک فعالیت خودجوش و لذت بخش است که هدف آن در خود آن است. من یک جلسه با مدیران مهدکودک داشتم. 2000 -3000 نفر را جمع کرده بودند از سراسر کشور بحث در مورد استعدادیابی بود.من رفتم آنجا گفتم خانمها شما کاری نکنید با این بچهها. گفتند یعنی چی؟ گفتم تا 7 سالگی فقط ظرفیت ورزی فراهم کنید نه ظرفیت اندوزی . فقط ظرفیت کودک را گسترش بدهید. مدیر آنجا گفت آقای دکتر شما حرف دل ما را زدید یه چیزی به این مادرها بگویید. یک مادری آمده پیش من روراست میگوید این بچهی من امانت دست شما، یه چیزی یادش بدهید که به درد آیندهش بخورد. گفتم یعنی چی؟ گفت: یعنی به درد کنکورش بخورد. بچهی 2 ساله از حالا کنکور؟ و حالا چیزی که توی تلویزیون شبکه 4 دیدم میگفت: مادرها در دوران بارداری چه چیزی بخورند بچههایشان در کنکور اول میشوند. یعنی ردیابی از درون رحم. کنکور تا رحم هم نفوذ کرده است؟
پارسال رفته بودم نمایشگاه کتاب ، بچه با مادرش بود هی میگفت این را برایم بخر مادر میگفت نه این به دردت نمیخورد. دوباره بچه میگفت آن را بخر مادر میگفت نه این به دردت نمیخورد تعجب کردم که چرا این مادر میگوید هیچ کدوم به دردت نمیخورد. کنجکاو شدم ببینم چرا این مادر میگوید اینها به دردت نمیخورد. آخر سر دیدم مادر یک کتابی پیدا کرده و گفت این به دردت میخورد . دیدم یک کتابی انتخاب کرده حروف الفبا که توش حیوانات و اشکال مختلف کشیده. در صورتی که اغلب کتابهایی که بچه انتخاب کرده بود، دقیقا مال خلاقیت بود. ولی مادر چیزی را میخواست که سویی داشته باشد. لذا این paradigm بر ما حاکم است paradigm product محوری که بچه چه یادگرفته. در صورتی که امروزه میگویند how to learn ، خیلی مهمتر از what to learn است. یعنی بچهی من چقدر اشتیاق به دانستن دارد؟ حتی اگر هیچ چیز نداند. اصلا هوش یعنی همین. فرق هوش وattachment چیست؟ هوش میگوید، چقدر میخواهی بدانی حتی اگر هیچ چیز ندانی. پیاژه میگوید: این حوض چقدر چیز توش جا میگیرد اگر چه چیزی درونش نیست. حالا چقدر جا میگیرد هوش است و خلاقیت یعنی ما چقدر ظرفیت گستری میکنیم. نه ظرفیت پرکنی که ما از همون ابتدا میخواهیم ذهن بچهها را پر کنیم و اینجا خطر آغاز میشود به نیت خیر هم هست. اینکه میگویند بچهی ما مثل بلبل همهی پایختها را از حفظ کرده خلاقیت نیست. آقای غلام حسین شکوهی نخستین وزیر آموزش و پرورش دولت موقت یک خاطرهای تعریف میکردند ، میگفتند قبل از انقلاب یک دانش آموزی آمد که مثل این حافظهی برتر بود. در آن زمان که اینترنتی وجود نداشت ، این دانش آموزش گفت همهی پایتختهای کشورها را بلد است.همه جمع شدند و از این دانش آموزی به عنوان یک پدیده گفتند. همه از این دانش آموزد در مورد پایتختها پرسیدند و این دانش آموز همه را جواب داد. آخر برای حسن ختام گفتند حالا بگو پایتخت کشور عزیز خودمان چیست؟ گفت کشور عزیز خودمان؟ کشور عزیز خودمان را نخواندیم. یکی گفت بابا ایران. بچه گفت گفت ایران میشه تهران ولی شما گفتید کشور عزیز خودمان نگفتید ایران .
ببینید ذهن وقتی شرطی میشود ، به محض اینکه یک قسمت را تغییر میدهند فلج میشود. چون کنشگری هست و خلاقیت ندارد. یک حافظه ورزیه مکانیکی و دیجیتالی است. من اول میخواهم یک آسیبشناسی از فای خانه و مدرسه داشته باشم که ما بچههامون وقتی دنیا میآیند مهم است که چه تصویری داریم. مهم است که ماها هر کدام برای بچههایمان هیتلر هستیم.
نیچه میگوید: پدر و مادر همواره سعی میکنند بچههایشان را شبیه خودشان بکنند وقتی شبیه خودش شد، میگویند خب حالا شبیه خودم شد اگر بچه شبیه خودش نشود، میگوید این بچه بیتربیت است. یک کتابی هست مال مردم شناسیه. میگوید در قرن 19 هم یکسری کشیش آلمانی رفته بودند در قبایل آمازون که ببینند چه خبر است.بعد دیدند اینها آدابشان و تربیتشان عجیب و غریب است. یک ماهی آنجا زندگی کردند و بعد برگشتن . آنها گفتند که چی دیدند و گفتند یک مشت آدم بیتربیت دیدنند. یکسری از مردم آمازون را هم با خود آوردند آلمان و یک ماه اینجا بودند وقتی برگشتند از آنها پرسیدند توی آلمان چه دیدی گفت یک مشت آدم بیتربیت و درست هم بود. در صورتی که بعدها فهمیدند که تربیت اصیل در همان قبایل آمازون بوده. چون بچهها خود به خودی و فطری و طبیعی نه دستکاری شده بار آمده بودند.
ژاک رسو میگوید: تربیت کودک تبعیت کودک از بزرگسالان نیست .تبعیت بزرگسال از کودک است. به جای اینکه بچه تابع ما باشد ما باید تابع بچه باشیم. یعنی چی؟ یعنی بچه چه میتواند بشود؟ نه اینکه چه میخواهیم بشود. یکی از معضلات استبداد و انفعال است. هر دو ضد هم هستند اما هر دو عین قیچی هستند و یک چیز را قیچی میکنند. آنکه میگوید بچهی من باید آنکه من میخواهم بشود یا بچهی من آن چیزی شود که من میخواهم، هر دو غلط است. اما اینکه بچهی من چیزی شود که میتواند بشود، این مرز بین سبک تربیتی مقتدرانه است ، نه مستبدانه و نه منفعلانه. خانوادهی مستبد و منفعل ، هیچکدام از این ها بچههایشان خلاق نمیشوند.چون مستبد نمیگذارد که بچه فکر کند. هر چه میکند از قبل تعیین شده است. منفعل هم که چون اصلا بچه توی مسیر درست هدایت نشده است و به نوعی رو به ابتذال و انحلال استعداد میکند. اقتدار یک گرمای وجودی میخواهد. بچههای خلاق معمولا تز خانواده مقتدر بودند.
تربیت شوخی بردار نیست . نه استبداد و نه انفعال. اقتدار قلبی نه مغزی و فیزیکی. استقلال، استعداد همراه دارد و استبداد وابستگی . بچههایی که در خانوادهی مقتدر رشد میکنند، اعتماد به نفس، ابتکار عمل دارند. به قول اریکسون هر تصویری که از خود دارد، رابطهی مستقیم با مادر دارد. اگر فکر کنید بچهام بیعرضه است، اینا خودبه خود مخابره میشود. به گفتن نیست من چه تصوری از بچهم دارم اون تصور با این تصور با هم در ارتباط است. اگر چه در لفظ چیز دیگری بگوییم. این هست که فودور روانکاو بزرگ گفته بود که نوزاد آدمی در لحظهای که تولد مییابد میفهمد که خواستهاس ((wanted هست یا ناخواسته (unwanted) . یعنی چه؟ از کجا میفهمد؟ فودور در دههی 40 این حرف را زد. امروزه علم ثابت کرده که تصورات مغز مادر و نوزاد هنگام تولد و یا هنگامی که مادر بچه را شیر میدهد، بچه متوجه میشود. در آزمایشگاه تحقیق کردهاند و دیدند که آزمایشها نشان میدهد که ذهن کودک میگوید بچه ، خواسته است یا ناخواسته. بعد کنکاش متوجه میشوند که اینها ناخواسته بودند. بچه از کجا فهمید؟ از طریق علایم مغزی و قلبی و پارامتر پوستی.
ما، در خلاقیت چه کار نکنیم؟ خلاقیت یک فرایند ناهوشیار ارتجالی ، خودبهخودی، کیفی که عینیت ناپذیر است که اگر ما، آن را بخواهیم عینی کنیم، آموزش بدهیم ، خلاقیت از بین رفته. دوم اینکه اگر احساس میکنیم بچهی ما توی زمینههایی تفکر واگرا دارد و یا حرفهای عجیب و غریب میزند، سرکوبش نکنیم. این شاید نشانی از همان ابتکار که به شکل انحراف فکری (نه انحراف ارزشی) ممکنه حتی زاده بشود. ولی همین که میبینید یک واگرایی دارد، یک روزنههایی دارد که البته ما نباید آن را دستکاری کنیم. کنجکاویش را از بین نبر. چگونه کنجکاویش از بین میرود؟ وقتی شما به بچه بگویید فضولی نکن بیشتر فضولی میکند. کی فضولی از بین میرود ؟ موقعی که بهش بگویید ماشالا چقدر فضولی اگر بیشتر فضولی کنی یک جایزه بهت میدهم. دیگر این کار را نمیکند. میخواهید بچه گریه نکند، بهش بگویید اگر بیشتر گریه کنی بهت پول میدهم.
خلاقیت چنین وضعی دارد. به محض اینکه هوشیار بشود ، نابود میشود. اما ما چه کار کنیم؟ اگر احساس کردیم بچهی ما خلاقیت دارد، فقط بستر یابی بکنیم نه بستر سازی. فرق است بین بستر سازی و بستر یابی. بستر سازی، Game است و بستر یابی play . بستر سازی، دخالت مستبدانه است. بستر یابی تبعیت مقتدرانه است.
شمس تبریزی میگوید:
هر که را مایهای هست و رسول نبی آن مایه را روان کند چون مایه نباشد چرا روان کند؟
ببینید بچهی شما چه درون مایهای دارد و تو تابع آن درون مایه باش.